رمان گرگینه من

p ⁵⁵


خون چرا چشمامو گرفته بود...
ویو آت.
بعد اینکه ته رفت پایین نگران شم خواستم بلند شم که دکتر نذاشت...
کوک : پیراچ لطفا مراقب آت باش من میرم دنبالش...
پیراچ : نگران نباش خودم اینجام
کوک : الو...شائون زود پاشو بیا اینجا آت زیاد حالش خوب نیـ( رف)
آت : بعد اینکه کوکو رفت دکتر نشست کنارم آروم آروم اشک می ریختم...
پیراچ : آت کافیه
آت : تو پزشک گرگینه هایی؟!
پیراچ : و البته خون آشام ها...من پسره عمه ی کوکو
آت : ع...عاها... به زور به دکتر جواب دادم و آروم اشک می‌ریختم یعنی ته و کوک کجا رفتن اگه بلایی سرشون بیاد چی... همش تقصیر منه اگه اون روز درخواست رفتن به رستوران را قبول نمی‌کردم الان اینطوری نمیشد...
پیراچ : آت...
آت : ه...هوم(سرش رو بالا می‌گیره)
پیراچ : می‌دونستی برای بچه‌ات ضرر داره که گریه کنی...
آت : تو میگی چیکار کنم.... اون تنها کسیه که دارم... اگه اتفاقی براش بیفته چی؟!
پیراچ : نمی‌افته مطمئنم.... راستی نمی‌خوای جنسیت کوچولوت رو بدونی؟!
آت : م..میتونم
پیراچ : ارع .. من می‌تونم حسش کنم..
آت : اوک...بگو
پیراچ : فکر کنم کوچولو اسم خوبی براش نیست کوچولوها بهترن
آت : د..دوقلو ان؟!
پیراچ : ...
دیدگاه ها (۴)

رمان گرگینه من

رمان گرگینه من

رمان گرگینه ی من

رمان گرگینه ی من

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part:𝟭𝟳دکتر وارد اتاق عمل شد اتاق ب...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط